جدول جو
جدول جو

معنی پل مارک - جستجوی لغت در جدول جو

پل مارک
(پُ لِ)
منصب رئیس سپاهیان در یونان قدیم
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلارک
تصویر پلارک
بلارک، فولاد گوهردار، شمشیر گوهردار، بلالک، پرالک، پلالک
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
نام شهری واقع در فینیستر از ناحیۀکمپر دارای 7037 تن سکنه و بدانجا صید ماهی کنند
از ناحیۀ اکس دارای 4270 تن سکنه ودر آنجا عصاری روغنهای نباتی و ازجمله زیتون هست
(پوانت دو...) (در لهجۀ برونن، سر اسب) دماغه ای در جنوب شرقی بال اودیترن
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای در فارس، آبش شیرین و گوار است. رود خانه شش پیر به آب چشمۀ تاسک و چشمۀ کل پیوسته در پل مورد آن را رود خانه پل مورد گویند. (فارس نامۀ ناصری)
ده پل مورد، موضعی در چهار فرسخ میانۀ جنوب و مشرق فهلیان است. (فارس نامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ مَ)
موضعی است به حوالی سمرقند. (حبیب السیر چ طهران جزء 3 از ج 3 ص 287)
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ مُ تَ حَرْ رِ)
پلی که میتوان آن را حرکت داده بالا برد و فرود آورد. پل گردان
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ)
نام محلی در حوالی هرات. (حبیب السیر چ طهران خاتمه ص 397)
لغت نامه دهخدا
ژان باپتیست، شوالیه دو، طبیعی دان فرانسوی، مولد بازن تن (سم ّ)، شهرت وی بسبب انتشار کتابی است به نام گلهای فرانسه، و هم دائرهالمعارف گیاه شناسی و تصویر انواع را انتشار داد، (1744-1829 میلادی)
گیوم دو، ملقب به ’سانگلیه دزاردن’، وی در انقلاب شهر لیژآلت اجرای سیاست لوئی یازدهم بود، (تولد حدود 1446 و وفات به سال 1485 میلادی)
ژان ماکسیمین، ژنرال و سیاستمدار فرانسه، مولد سن سور (1770-1832 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گونه ای است از تیره کاکتوس ها که برحسب شکل به نامهای مختلف نامیده میشوند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 129)
لغت نامه دهخدا
(پَ رُ)
پلالک. جنسی است از پولاد گوهردار. جنسی است از آهن پولاد هندی. (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی). بلارک. بلالک:
چه چیز است آن رونده تیر خسرو
چه چیز است آن پلالک تیغ برّان
یکی اندر دهان حق زبان است
یکی اندر دهان مرگ دندان.
عنصری (از لغت نامۀ اسدی).
بدست هر یک از ایشان یکی پلارک تیغ
چنانکه باشد در دست دیو شعلۀ نار.
(از لغت نامۀ اسدی نخجوانی).
از آن آهن لعل گون تیغ چار
هم از روهنی و پلارک هزار.
اسدی.
چو بر دریا زند تیغپلالک
به ماهی گاو گوید کیف حالک.
نظامی.
، شمشیر. تیغ جوهردار. پرند:
با پلارک پلالک و برزن
آن دو تیغ است و آن یکی مسکن.
(فرهنگ منظومه از فرهنگ جهانگیری).
دستت از جان خصم نگذارد
چون برآید پلارکت ز میان.
سنجر کاشی.
، جوهر شمشیر. جوهر تیغ:
و لابأس ان نذکر ما عرفناه من جهه ذوی البصر بجواهر السیوف مستفاده من الهنود. واشرف انواعه و اسرفها یسمی پلارک بالباء المعربه بالفاء و منه سیوفهم النفیسه و خناجر هم الثمینه... (کتاب الجماهر بیرونی ص 254).
حصرم دیدی کزو چکدمی
در معرکه بین پلارک وی.
خاقانی (از فرهنگ جهانگیری).
پلارک چنان تافت از روی تیغ
که در شب ستاره ز تاریک میغ.
نظامی (از فرهنگ رشیدی).
درفشان یکی تیغ چون چشم گور
پلارک برو تافت چون پرّ مور.
نظامی (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
جنسی است از پولاد گوهر دار آهن جوهردار جنسی است از آهن پولاد هندی بلارد بلالک، شمشیر تیغ جوهردار پرند، جوهر شمشیر جوهر تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلارک
تصویر پلارک
((پَ رُ))
فولاد جوهردار، شمشیر جوهردار، پرالک، بلالک، بلارک
فرهنگ فارسی معین
عدم رعایت شیوه ی معمول و مناسب در نشای برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
مار دیو، عجوزه –زن بسیار زشت
فرهنگ گویش مازندرانی
شیری که در دو سه روز اول پس از زاییدن دوشیده شود
فرهنگ گویش مازندرانی